دلتنگی .....

دیشب نسیم عطر گیسویت را برایم آورد

 نمی دانی چه سر مست شدم

  تا صبح از سر ذوق روی تک تک ستاره ها را می بوسیدم

 می بینی چه کرده ای با این دیوانه؟

  حکایت عطر گیسوی تو و ذوق من،

  شده است همان مثل پیراهن یوسف و چشمان در حسرت مانده ی یعقوب

 بگذریم نمی دانی چقدر دلتنگت هستم

  از آن دلتنگی هایی که مدام نگاهم تار می شود

  هنوز نفهمیده ام رابطه بین دلتنگی و تار شدن نگاهم چیست؟!

 هنوز نمی دانم، دلتنگی ام برای دوری از توست یا حسرت نداشتن تو

قهوه تلخ

 

بی تو زندگی  یعنی...

 یک فنجان قهوه‌ی تلخ

تلخ تلخ !  بدون شکر!

در دهان مزمزه ‌اش می ‌کنی

و بعد  ...  یک قلپ بزرگ

به زور فرو می ‌دهی

تلخ است و سخت!

حالا یکی  دیگر...

یک فنجان قهوه!

دیگر تلخ نیست یا هست؟!

عادت می ‌کنی

به همین تلخی  به همین سنگینی...

زندگی  یعنی همین

زندگی  یعنی  یک فنجان قهوه

تلخ تلخ...!!!

دل تنگ .....

 این روز ها دلم آنقدر نازک شده است که :

 به حرفی به رو گرداندنی نمی شکند !

خــــــــــرد می شود !

از آنچه به دست می آورم زود دلزده می شوم !

چه خوب که تورا به دست نیاورده از دست دادم !

اینگونه ... همواره ...

دلبسته ات خواهم ماند ...!

تو یه دل سنگ

                    

 چشم چشم دو ابرو ، نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم ؟  نگاه خیس تو کو؟

 گوش گوش دو تا گوش ، یه دست باز یه آغوش

 بیا بگیر قلبمو ، یادم  تو را فراموش

چوب چوب یه گردن ، جایی نری تو بی من

 دق می کنم میمیرم ، اگه دور بشی از من

 دست دست دو تا پا ، یاد تو مونده اینجا

یادت میاد که گفتی ، بی تو نمیرم هیچ جا

  من من یه عاشق ، همون میلاد سابق

 تو تو يه دل سنگ ،  گذاشتی منو دل تنگ...!

 zo0noxyc08gpjsreih1h.jpg  

 آتشی بر پا کردم وخود در درونش سوختم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

گوش کن من اینها را از عــــشــــق آموختم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

 عــــشــــق را شعله می افشانیم و دستی درآتش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

 عــــشــــق را خود میسازیم و خود خرابش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

نقشه ها از عــــشــــق  میسازیم و ناگه بر آبش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

در خیال خود جاده ای میسازیم و آخر سرابش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

 عــــشــــق را روز اول اقیانوس روز آخر مردابش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

از دورن بهارش میپنداریمو آخر خزانش میکنیم

cbciubk6ka4niulm9z.gif

یاد دیروز که عــــشــــق  در درونم زنده بود

cbciubk6ka4niulm9z.gif

cbciubk6ka4niulm9z.gif  اما امروز مینویسم :  میتوان بی  عــــشــــق هم زنده بودcbciubk6ka4niulm9z.gif

تنها .....

دوباره تنها شده ام !
دوباره دلم هوای تو را کرده است !
خودکارم را از ابر پر میکنم !
و برایت از باران می نویسم !
به یاد شبی می افتم که تو را در میان شمع ها دیدم !
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم !
تو را کجا می توان دید ؟!
در آواز شباویز های عاشق !؟ در چشمان یک آهوی مضطرب ؟!
در شاخه های یک مرجان قرمز ؟!
و یا در سلام دختر بچه ای که تازه نام تو را یاد گرفته است ؟!
دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، تا وقتی زنده ام ، برای تو نامه بنویسم !
برای تو نامه بنویسم و تو نامه هایم را بخوانی !
و همانند گذشته همه را بی جواب بگذاری !
و در برابره همه ی حرف های عاشقانه ام سکوت کنی !
و انگار نه انگار که وجود خارجی دارم !
و همچنان بی تفاوت باش نسبت به حرفهایم !
ای کاش می توانستم تنهایی ام را برایت معنا کنم !
و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم !
می ترسم روزی نتوانم بنویسم و نتوانم نامه هایم را به تو برسانم !
و دفتر هایم خالی بمانند !
و حرف های نا گفته ام هرگز به دنیا نیایند !
می ترسم نتوانم بنویسم و تو ادامه ی سرود قلبم را نشنوی !
و می ترسم نتوانم بنویسم و آخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد !
و تازه ترین شعرم به تو هدیه نشود !
دوباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم !
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبه رو می افتد !
دلم می خواهد تمام دیوارهای بین من و تو پنجره شوند
و من تو را در میانه چشمهایم بنشانم !
دوباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که
با همه ی ابر های عالم پر نمی شود !
دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگاه داشته است
دوباره شب ، دوباره تنهایی ، دوباره سکوت ،و دوباره من و یک دنیا خاطره و غم دوری تو

عشق پاییزی

ناله ی برگهای پاییزی در زیر پای من

 جیغ باد پاییزی نوازش من 

 گریه ی آسمان پاییزی همدم من

 من پاییزی تو پاییزی او پاییزی

 زیر درختان زرد پاییزی با تو پاییزی

 با توام ای زیبای پاییزی

 چه کنم بی تو در این روزهای پاییزی

 تو در آسمان بهاری و من در این زمین پاییزی

 بی تو من پاییز پاییزم

 کاش شعر پاییزی مرا می شنیدی

 کاش روی زرد پاییزی ام را میدیدی

 و کاش دستان سرد پاییزی ام را می گرفتی

 ای پاییز دوست داشتنی من

 بی تو هیچم بی تو پاییزم

 دوستت دارم ای عشق پاییزی من

کاش عشق زبان سخن بود

آنكه مي‌گويد دوستت مي‌دارم

خنياگر غمگيني است

كه آوازش را از دست داده است

اي كاش عشق را زبان سخن بود

هزار كاكلي شاد

در چشمان توست

هزار قناري خاموش

در گلوي من

عشق را اي كاش زبان سخن بود

آنكه مي‌گويد دوستت مي‌دارم

دل اندوهگين شبي است كه مهتابش را مي‌جويد

اي كاش عشق را زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره گريان

در تمناي من

عشق را، اي كاش زبان سخن بود

چشم انتظار

به اميدآن روز كه شايد خورشيدي نباشد
تا توكه درنظرم ستاره اي

جهانم را به اندازه خورشيد روشن كني

ای کسانی که مسئول دفن هستین
مرا در کفن سیاهی بپوشانید تا همه بدانن که سیاه بخت بودم
دستهایم را باز بگذارید تاهمه بدانند که چیزی از دنیا نبردم
چشم هایم را باز بگذارید تا
همه بدانند چشم انتظاره کسی بودم.....

غربت ...

تو غروب بی صدای شهر من.غربت هیچكی به من نمی رسه.تو مسیر خلوتكوچه ما دل من بی همدمو بی مونسه. تو سكوت تلخ شب تنها شدم. من اسیر قفسغم ها شدم. امروزم باز دوباره بی تو گذشت. دوباره منتظرفرداشدم. دوباره منتظرفرداشدم.

دعایت می کنم . دعایم کن

برایت دعا می کنم
دعا می کنم که هیچ گاه چشمهای کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را داردهمیشه از حرارت عشق گرم باشد و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچ گاه در دستی به جز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گلهای وجود نازنینت هیچ گاه پژمرده نشوند ٬برای شاپرکهای باغچهء خانه ات دعا می کنم که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچ گاه غروب نکند و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ٬ دعا کن
که خورشید آسمان زندگیم هیچ گاه غروب نکند

ای کاش میدانستی چیست آنچه از چشم من تا عمق وجودت جاریست...........

                                         

عشق بزرگ دختر کوچولو

سارا هشت ساله بود که از صحبت پدرمادرش فهمید، برادرکوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای آن ندارند. پدر به تازگی کارش رااز دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد
ادامه نوشته

داستانی حقیقی

 

سلام عزیزم

دلم برات خیلی تنگ شده

خوبی؟

دیشب شامم رو که خوردم مسواک زدم و رفتم که بخوابم

ساعت حدود یازده و نیم شب بود

از خستگی خودم رو روی تخت انداختم

کم کم چشمام داشت گرم میشد که یادم افتاد امتحان داریم

با عجله سراغ کتابخونم رفتم

کتابم رو برداشتم بازش کردم و دیدم بله

دو تا از درسای جدید رو هم باید بخونم

حوصلهش رو نداشتم

ولی خب چاره ای نبود

شروع کردم به خوندن

ساعت یک و ده دقیقه بود که درس اولش تموم شد

دیگه نای خوندن نداشتم

به سراغ اشپزخونه رفتم و یه نسکافه برای خودم درست کردم تا خواب از سرم بپره

نسکافه رو خوردم و شروع کردم درس دوم رو خوندم

ساعت دو و نیم شده بود

رفتم بخوابم خیلی خسته بودم اما مگه حالا خوابم می برد

یکدفعه به یاد تو افتادم

گفتم الان باید خوابیده باشی

خیلی دوست داشتم بالا سرت بشینم و موهاتو نوازش کنم

از این ارزوی بیجا خندم گرفت

داشتم به این فکر می کردم که تو الان شانزده ، هفده  سالته

سه  چهار  سال دیگه کم کم برات خواستگار میاد

اون وقت اگه موقعیت یکی از خواستگارات از من بهتر باشه تو چیکار می کنی؟

بعد فکر کردم که اگه به اون جواب مثبت بدی من چیکار کنم؟

گفتم خب تو حق داری

نمی تونی زندگیتو به خاطر من خراب کنی

تصمیم گرفتم که اعتراضی نکنم

گفتم دعا می کنم که خوش بخت بشی

بعد فکر کردم اگه جشن عروسیت دعوت شدم چه کار کنم

اگه بیام حتما خاطراتمون برات تداعی میشه و ناراحت میشی

نه من نباید تو رو توی جشن عروسیت ناراحت کنم

حتما اون موقع دوست دارم که یه کادو برات بفرستم ولی اگه همسرت بفهمه ناراحت میشه

پس تنها کادو و بهترین کادویی که اون موقع می تونم بهت بدم اینه که براتون دعا کنم

بعد فکر کردم من چی؟

ایا بعدش من می تونم ازدواج کنم؟

ایا بعدش می تونم غیر از تو کسی رو به عنوان همسرم قبول کنم

تو جشن عروسیم می تونم قبول کنم که غیر از تو کسی رو پیشم بنشونن

با خودم گفتم

نه ......... من

نه

من نمی تونم چنین چیزی رو قبول کنم

من بقیه ی عمرم رو دعا می کنم که تو خوشبخت باشی

هرجایی که هستی

با هر کسی که زندگی می کنی

همیشه خوشحال باشی

ناگهان به خودم اومدم و دیدم که تمام صورتم از اشک خیس شده

به بالشم دست کشیدم

بالشم هم از اشک هام خیس شده بود

یعنی من تمام این مدت داشتم گریه می کردم؟

اون شب نفهمیدم کی خوابم برد

صبح با صدای ساعت بیدار شدم  

خدا رو شکر کردم که هیچ کدوم از افکار تلخ دیشب حقیقت نداره

توی ایینه خودمو نگاه کردم

از گریه های دیشب چشمام قرمز قرمز شده بود

یه دستی به موهام کشیدم حاضر شدم و به دانشگاه رفتم

وای چه شبی بود

نه خدایا

تو نذار

خدا خودت نذار که کسی عشقه منو ازم بگیره

دیگه چیزی برای گفتن ندارم

به امید تو

روزها به امید آمدن تو پشت پنجره ی احساس می نشستم وخاطرات با تو بودن را مرورمی کنم

ای کاش گلی بودی در باغچه ی کوچک دلم تا در کنار تو زندگی را با یاد تو ادامه می دادم

ای کاش قطره های اشکی بودی تا از چشمان خسته ام سرازیر می شدی

عزیزم تورا هرکجا که نگاه می کنم می بینم می کردم

امروز باز هم قلبم را بر روی کاغذ می آورم و برایت می نویسم ولی به چه امیدی؟

                             تو آسمان آبیم هستی

     

//

                            

پلی می سازم از عشق و به سوی تو می آیم و به تو دسته گلی هدیه می کنم

دسته گلی از نور که با آن دنیا را روشن کنی و ببینی زندگی زیباست

                 دوست داشتن زیباست

                             آری

احساس غریب ...

کاش هیچ وقت چشمانت را نمی دیدم

تا حالا شده دلت بگیره اما کسی صدای دلتو نشنوه

تا حالا شده بخندی اما کســـــــی لبخندتو حس نکنه

تا حالا شده  هق هق گریه کنی اما کسی اشکاتو نبینه

تا حالا شده دستاتو دراز کنی اما کســـــــــی نگیره

تا حالا شده به تماشای رفتن یار دیرینه خود باشی

تا حالا شده فــــــریاد بزنی اما همه کــر باشــــــن

تا حالا شده بغض تو ســــینه اســــــیر کرده باشی

تا حالا شده صداش کنی اما جواب نده

می دونی جواب اینا رو فقط کـــــــــــــــی می ده

 میدونم نشده .... پس بگو: یا خـــدا

چگونه بگویم که دلتنگ تو هستم   

چگونه بگویم که دلتنگ تو هستم  

 

چگونه بگویم که دلتنگ تو هستم تویی که مونس شبهای دل بیقرارم بودی

 

چگونه بگویم که باغ دلم به غم نشسته و از دوری تو دلتنگ شده

 

چگونه بگویم که وجود تو گرمای صدای دلنشین تو به من دلتنگ آشفته

 

زندگی می بخشد.

 

چگونه بگویم که این دل بی طاغت بهانه ی با تو بودن را می گیرد

 

چگونه بگویم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد

 

ای تنها ترین ستاره ی زندگی من

 

پشت پنجره ی دل تنگم به انتظار لحظه ی با تو بودن می مانم

 

تا با آمدنت دل بیقرارم را آرام کنی.

دوستت دارم اي تك روياي زندگي من      

دوستت دارم اي تك روياي زندگي من     

 

دوستت دارم اي تنها عشق من  تو تك چراغ زندگي منی 

 

با من بمان تو آن تك واژه زندگي من هستی

 

دوستت دارم اي تنها عشق من تو  تك خوشي زندگي منی

 

با من بمان تو آن تك عشق زندگي من هستی

 

دوستت دارم اي تنها عشق من  تو تك كليد خوشبختي منی

 

با من بمان تو آن تك ياردوران تنهايي من هستی

 

دوستت دارم اي تنها عشق من  تو تك ستاره ي زندگي منی

 

با من بمان تو آن  تك نياز زندگي من هستی

 

دوستت دارم اي تنها عشق من  تو تك اميد زندگي منی

 

با من بمان تو آن تك آواي زندگي من هستی

 

دوستت دارم اي تنها عشق من  تو تك دوست شبهاي منی

 

با من بمان تو  تك معني دهنده ’ زندگي من هستی

 

               دوستت دارم اي تك روياي زندگي من    

کاش می شد ...

چه شبي است

باز هم كنج دلم محفل دلتنگي تو است

اشك هايم همه شب مي ريزند

و نگاهي كه به فواره ي احساس تو هر دم پر بود

اينك سرد

 

 و تو خورشيد ترين ثانيه هايم بودي

ماهتابي بودي در شب تنهايي

ساحلي بودي بر فرود احساس

 

وتو رفتي

خانه ام بي تو دگر بي نور است

شب تنهاييها بي مهتاب

و ندارم نفسي

 

كاش خاطره ام پر مي شد از تن آبي تو

كاش بوسه باران ميشد گونه ام از نفست

كاش مي شد همه عمر دستهايت اشك از چشمم مي برد

كاش مي شد

اسیر

با تو از سادگي هايم گفتم

با تو از سبزترين سبزترين خاطره هايم گفتم

تو لب جوي نشستي و زدي خنده به من

نگران چشم به من دوخته چشم

مژه هم تاب نداشت

و به من خنديدي كه چرا عاشق چشمت گشتم

به لب احساست

بوسه  مي زد اين دل

افق ديدم مي ديد طلوعي از تو

تن سردم مي شست در بركه ي گرم نگهت قلبش را

و تو مي خنديدي

من همان عاشق پا در زنجير

تو نگهبان اسير ي چون من

كه شبي ديده به احوال دلم كردي و در صبح به تنهايي دنيا بردي

به یاد تو .....

دستهايم را به ضريح دلت گره زده ام

ز ره تنهايي آمده ام در آستان دلت خيمه زده ام

 

از آفتاب نگاهت عشق مي باريد

تنم را به گرمي اين عشق تكيه زده ام

 

شبي كه شاپرك تنهايي به خلوت  لحظه هاي من آمد

تو شمع شب تارم ، دستهايم را به دور تو حلقه زده ام

 

به گيسوي نازك احساسم شانه اي ننشست 

به شانه ي نگاهت دلم را شانه زده ام

 

ماه پنهان شد ز  رخ مهتابي و ماهت

به آسمان شبم چشم تو را سرمه  زده ام

 

منم آن زهره ي قلب بي ستاره ي آدمها

منم آن تنها ، تنهاييم را به ياد تو مژه زده ام

سلام

امیدوارم که حاله همه خوب باشه

ممنون که به وبلاگ من سر می زنید و با نظراتتون منو خوشحال می کنید

یکی واسم نظر داده که من خودخواه هستم ولی دلیلش چیه  ؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه چی ؟؟؟؟

راستی ممنون می شم که وقتی نظر میدین یا آدرس وبلاگ یا ایدیتونو بهم بگین

بای

 

بسه دیگه بگین میلاد مرده

....

دوستت داشتم می دونی چرا ؟ چون حس می کردم با تو عشق تو وجود من زنده شد . چون با وجود تو احساس می کردم دوباره متولد شدم . یه احساسی که تو اصلا شاید هیچ وقت نفهمی یعنی چی .

هر چی عشق و احساس داشتم به پات می ریختم . تو هم تظاهر می کردی که یه وقت کم نیاری . به خاطر همین هر روز بیشتر از دبروز دلم برات تنگ می شد . اونقدر لایق دونستمت که دو دستی قلبم رو تقدیمت کردم . تو هم به اصطلاح نامردی نکردی و دو دستی اونو چسبیدی و گفتی خوب ازش نگه دار ی می کنم مطمئن باش جای خوبی سپردیش . همیشه می گفتی من با همه ی ادم بدا فرق دارم من مثل اونا نیستم . . .

می دونی اعتماد کردن یعنی چی ؟ اعتماد خیلی سخته . خیلی . اونم تو این زمونه ی نامرد . اما من به حرفات اعتماد کردم به نگاهت و به چشمات اعتماد کردم . درست زمانی که بهت اعتماد کردم بی احساسی رو توی وجودت دیدم . دیدم که کم کم داری روی تمام احساساتم پا می ذاری . دیگه باورت ندارم . نمی خواستم اینو بگم ...

اما تو رفیق نیمه راهی بارها بهم ثابت شد . هر دفعه خودم رو دلداری دادم که همه چی درست می شه اما نه ! تو هیچ وقت نخواستی من رو بفهمی . چون هر وقت بهت احتیاج داشتم هر وقت احساس تنهایی می کردم و به دلگرمیت نیاز داشتم پشتم رو خالی کردی و من رو تنها گذاشتی ...

اینه رسم رفاقت ؟؟؟!!

کاش می فهمیدی با قبپلبی که امانت گرفتی بد تا کردی . حالا می دونم تو با همه ادم بدا فرق داری !!!

اره فرق داری . همه ی ادم بدا قلب دیگران رو یبار می شکنن اما تو روزی چند بار قلب منو می شکنی . روزی چند بار من رو می کشی و دوباره زنده می کنی . بارها روی قلب شکسته ام پا گذاشتی و له کردی و بی تفاوت گذشتی .

می دونی چیه ؟؟

نه نمی دونی .

یعنی هیچ وقت نخواستی بدونی هیچ وقت حاضر نشدی حتی یکبار بخاطر کسی که همیشه بخاطر تو غرورش رو له می کرد از غرور لعنتیت دست بکشی . دیگه می خوام دوستت نداشته باشم . شاید اینجوری یذره بتونی احساس منو درک کنی . نمیدونم ...

شایدم مثل بقیه چیزا از اینم خیلی ساده بگذری .

     

 

حاصل عمرمنی ای گل نازم چه کنم

 

ای تواشفته ترین غنچه رازم چه کنم

 

چشم گریان من امشب به تمنای دلت

 

آتشی شدبه دلم سوزوگدازم چه کنم

 

می روم درپی عشقت ولی افسوس دگر

 

بی توبا بلبل وآن بنده نوازم چه کنم

 

یارب این بارگله ازغم واندوه کنم

 

بی غم وعشق ونگار روزدرازم چه کنم

 

به پریشانی من جمله همه می خندند

 

مست می گربشوم رازونیازم چه کنم

 

گرچه فردوس بر ین جای همه خوبان است

 

نادی عشقم و باعشق بسازم چه کنم

 

حرفه دلم

bad tarin dard in nist ke........................eshghet bemire........... bad tarin dard in nist ke...............be ooni ke doosesh dari naresi....... bad tarin dard in nist ke..............eshghet behet naro bezane................ bad tarin dard ine ke...............

asheghe yeki bashio oon nadoone

 

گفت پنج وارونه چه معنا دارد ؟♥ خواهر كوچكم اين را پرسيد♥ من به او خنديدم♥ كمي آزرده و حيرت زده گفت♥ روي ديوار و درختان ديدم♥ بازهم خنديدم♥ گفت ديروز خودم ديدم♥ مهران پسر همسايه پنج وارونه به مينو ميداد♥ آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد♥ بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم♥ بعدها وقتي غم♥ سقف كوتاه دلت را خم كرد♥ بي گمان مي فهمي♥ پنج وارونه چه معنا دارد

                                       

ترانه اي که بسيجيان عزيز لطف کردن براي روز خواهر آماده کردن :

خواهرم در كوچه آرايش مكن از جوانان سلب آسايش مكن گيسوان از روسري بيرون مريز بر مسير ديدگان افسون مريز خواهرم ديگر تو كودك نيستي فاش مي گويم عروسك نيستي خواهرم ، اين لباس تنگ چيست؟ پوشش چسبان رنگارنگ چيست؟ خواهرم اينقدر طنازي نكن! با امور شرع لجبازي نكن